رونیکارونیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

رونیکا عسلی

باز هم دلتنگی...

امروز عشق من وارد یک سال و 5 ماه 5 روزگی شده داریم روزهای سختی رو دوباره می گذرونیم. باز هم به خاطر من و درس هام؛ چون آخر این ماه امتحان جامع دارم ؛ تقریبا یک ماه میشه که اومدیم خونه مامان جون و پدر جون از بابا امیر هم دوباره دور شدیم و واقعا دلتنگشیم.پدر جون و مادر جون  و نگو که خیلی زحمتشونو زیاد می کنیم خیلی زیاد نمی دونم چه جوری باید تشکر کنم یا جبران کنم محبت هاشونو. دیروز مامان جونت می گفت یعنی رونیکا وقتی بزرگ بشه یادش می مونه که چقدر پیش ما بود و عزیز دل ما بود یعنی میاد به ما سر میزنه؟دلم بدجور گرفت یاد بی معرفتی خودم نسبت به مادر جون و پدر جون خودم افتادم که درگیری های درسی و کاری و زندگی باعث شده شاید 3 ماه باشه که بهشون سر ...
23 تير 1393

گل مامان داره یواش یواش بزرگ می شه

زمان چه تند می گذره و ما چه زود پیر می شیم و تو چه زود جلوی چشمام بزرگ می شی.عزیزترین من ،دختر قشنگم، بی نهایت عاشقتم ؛ بی نهایت برای عشق تو کمه.الان که دارم این متن رو برات می نویسم یک سال و چهار ماهته همراه بابا امیر و پدر جون رفتیم بیرون شام خوردیم و شما هم موقع برگشت مثل یک فرشته کوچولو رفتی تو یک خواب طلایی و بعد از مدت ها الان می تونم برات بنویسم اول از همه می خواهم از ظاهرت تو این سنت بگم،یک دختر فسقلی ریزه میزه لاغر با پوست سفید مثل برف موهای حالت دار و کم پشت چشمای شیطون و کمی روشن لب های کوچولو و یک دماغ کوچولوی خوشگل در اولین نگاه همه می فهمن و می گن که خیلی شبیه بابا امیرت هستی ،به قول با با امیرت شاید اونم شاید لوزالمعده ات به...
23 تير 1393
1